کد خبر: ۱۱۵۰۹۵
تاریخ انتشار: ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۴
کتاب «پایان مأموریت» زندگی مستند داستانی شهید رئیسی به قلم مصطفی رضائی به عنوان اولین آثار در مورد شهید جمهور روانه بازار نشر می‌شود.

کتاب «پایان ماموریت» روانه بازار نشر می‌شود

حجت‌الاسلام والمسلمین «مصطفی رضایی» نویسنده کتاب پایان مأموریت (زندگینامه داستانی رئیس جمهور شهید) در گفت‌وگو با آرانیوز اظهار داشت: این کتاب در ۱۴۰ برش داستانی تنظیم شده که از ابتدای تولد تا زمان شهادت آیت‌الله رئیسی به قلم تحریر در آمده است.

وی گفت: در این کتاب به فراز و نشیب‌های زندگی این شخصیت بین المللی پرداخته که زوایای زندگی وی را از زبان خودشان روایت می‌شود و این کتاب به صورت داستانی در قالب ۲۰۰ صفحه چاپ شده است.

حجت الاسلام رضایی افزود: چاپ این کتاب توسط نشر معارف (دفتر نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها) در دست چاپ قرار گرفته که در هفته آتی روانه بازار خواهد شد.

نویسنده کتاب پایان مأموریت افزود: شهید رئیسی در هر جایگاهی که بود مأموریتش را به درستی انجام داد و در زمانی که در آستان قدس رضوی، قوه قضائیه و ریاست جمهوری و چه قبل از همه این پست‌ها بوده به طوری عمل می‌کرد که با برنامه ریزی و کار جهادی کار‌ها را به پیش می‌برد تا نیاز نباشد افرادی در آینده نواقص کاری او را ترمیم کنند.

این نویسنده ادبیات پایداری در این زمینه افزود: به همین دلیل در دوران کوتاه ریاست جمهوری که آمار‌ها هم گواه آن است خداوند پایان مأموریت را برای ایشان شهادت رقم زد.

حجت الاسلام رضایی گفت: با توجه به اینکه در ایام حساس و سرنوشت ساز انتخابات هستیم و خیلی‌ها دوست دارند خودشان را به شهید نزدیک یا شخصیت ایشان را تخریب کنند و نگاهی که از سوی مردم برای ایشان بوجود آمده را مخدوش کنند وجود چنین کتابی که با مخاطب انس بگیرد و بتواند لحظه لحظه زندگی را از زبان خود شهید برای مخاطب تعریف کند ضروری است تا بتواند قرائت شفاف و روشنی از شخصیت شهید رئیسی ارائه کند.

در گذشته دو رمان به وقت بیروت و پرواز ۳۳ فرانکفورت قدس در حوزه جهاد و شهادت از همین نویسنده به چاپ رسیده و برشی از کتاب را باهم مرور می‌کنیم:

مادرم دستانم را محکم گرفته بود تا در میان جمعیت گم نشوم. صحن به صحن را طی کردیم تا به کفشداری رسیدیم. روبه روی کفشداری ایستاد، جمله‌ای را زیر لب گفت و قطرات اشکی که انگار از قلبش برمی خواست روی صورتش جاری شد.

 کفش‌های کهنه مان را به کفشداری داد، خم شد پیشانی ام را بوسید و گفت: سید ابراهیم! اینجا امن‌ترین نقطه دنیاست، هر وقت دلت گرفت، مشکلی داشتی و در‌های دنیا به رویت بسته شد به اینجا بیا.

_ مادرجان! اینجا چه کسی دفن شده؟
_ کسی که هرچه ما داریم به برکت وجود اوست.
_ فقط هرچه ما داریم؟
_ نه پسرم! هرچه همه دارند به برکت صاحب این حرم هست.
_ مادر! دلم برای پدر تنگ شده.
_ صاحب این حرم، از پدر هم برای تو دلسوزتر و مهربان‌تر است.

با رفتن پدر تکلیف ما چه می‌شود؟ 
امام رضا همیشه حواسش به ما هست. 
پس از آن، لباسی را که تا کرده بود از زیر چادر درآورد و با لبخندی پر از مهر گفت: پسرم! دوست دارم بعد از پدرت، این پیراهن طلبگی را همیشه بپوشی.

مادر مشغول به صحبت بود که خادمی چراغ به دست از کنار ما عبور کرد و من که نگاهم به او گره خورده بود، به چشمان مادر نگاه کردم و گفتم: مادر! من دوست دارم طلبه و مثل این آقا خادم امام باشم.

 
نظرشما
آخرین اخبار