به گزارش آرانیوز، صبح روز جمعه ۱۳ ژوئن، چند ساعت پس از آنکه اسرائیل موجی از موشکها را بهسوی تهران شلیک کرد، یکی از نخستین تماسهای دونالد ترامپ با امیر قطر برقرار شد. ترامپ امیدوار بود شیخ تمیم بتواند رئیسجمهور ایران، مسعود پزشکیان، را متقاعد کند که به راهحلی از طریق مذاکره تن دهد. اما این درخواست رد شد. ایران حاضر به گفتگو بود، اما حاضر نبود در شرایط حمله و زیر آتش مذاکره کند.
در روزهای بعد، طی آنچه به «جنگ دوازدهروزه» معروف شد، مقامات قطری مرتباً با ترامپ و ایران در تماس بودند. یکی از دیپلماتهای ارشد قطری در این باره گفت: «ما خیلی مشغول بودیم.» او افزود که اگرچه خطرات برای کل منطقه بالا بود، برای قطر این خطرات «وجودی» به شمار میرفتند. قطر کشوری کوچک است که بخش اعظم ثروت عظیم آن از میدان گازی زیر دریایی تأمین میشود؛ میدانی که با ایران مشترک است و این دو کشور روابط خوبی با یکدیگر دارند. با این حال، قطر متحد نزدیک آمریکا محسوب میشود و میزبان بزرگترین پایگاه نظامی ایالات متحده در منطقه است. اگر آمریکا وارد جنگ میشد، قطر به هدفی مستقیم تبدیل میگردید.
به گفته این دیپلمات، مقامات قطری بلافاصله به دنبال «راههایی برای کاهش تنش» گشتند. اما در ۲۲ ژوئن، ایالات متحده سه تأسیسات هستهای ایران را هدف حمله قرار داد. برای حاکمیت قطر، این سطح از تنش، کابوس واقعی بود. با این حال، تنها ۴۸ ساعت بعد، جنگ به پایان رسید - و قطر نقش کلیدی را در پایان دادن به آن ایفا کرد. انتخاب قطر به عنوان میانجی این آتشبس مهم، نتیجه سیاست دو دههای دوحه است که اکنون به ثمر رسیده است. روزنامه گاردین در یک گزارش تحلیلی سیاست خارجی پرحاشیه قطر را موشکافی کرده است.
اگر از قطریهای سالخورده درباره ریشههای پرکاری دیپلماتیک کشورشان بپرسید، اغلب به موقعیت تاریخی قطر بهعنوان «ضعیفترِ ماجرا» اشاره میکنند. قطر در منطقهای به شدت خشک و سخت از بیابان واقع شده و برای قرنها تنها چیزی که برای عرضه داشت، پناه دادن به گروههایی بود که از دیگر نقاط طرد شده بودند؛ از جمله پناهندگان سیاسی و تبعیدیها. بنیانگذار قطر، جاسم بن محمد آل ثانی، از قطر بهعنوان «قبله راندهشدگان» یاد کرد. دویست سال بعد، این عبارت را میتوانید از بسیاری از قطریها بشنوید. از این منظر، کوچک بودن قطر و قرار گرفتنش در مکانی نامناسب، نه ضعف، بلکه سرچشمهی بزرگترین قوت آن است: توانایی نهتنها در ایجاد رابطه با قدرتهای بزرگ، بلکه در همدلی با طرفهای ضعیفتر و جلب اعتماد آنها.
مانند هر روایت ملی دیگری، داستان قطر نیز تا حدی حاصل حافظهای گزینشی، آرمانگرایی، و راهبردی تبلیغاتی است. با این حال، مجموعهای از منابع با دیدگاههای سیاسی متفاوت - از یک مقام وزارت خارجهی آمریکا گرفته تا یک فعال فلسطینی و یک مشاور غربی روابط عمومی - که همگی از نزدیک با قطریها همکاری داشتهاند، همگی بهنوعی بر این باور بودند که در سیاستهای قطر، میزانی از اصولگرایی و صداقت وجود دارد که شاید برای بسیاری غافلگیرکننده باشد. عزام تمیمی، تاریخنگار حماس که مدتی را در کنار رهبری سیاسی این جنبش در دوحه گذرانده، گفت زمانی که فلسطینیها پس از نکبت سال ۱۹۴۸ در سراسر خاورمیانه و خلیج فارس به دنبال پناهگاه بودند، قطر «همدلی بیشتری» نسبت به دیگر کشورها با فلسطینیها داشت؛ همدلیای که به حمایت مالی از دولت حماس در غزه و امتناع از عادیسازی روابط با اسرائیل منجر شد.
این موضع، مانع از تعامل با اسرائیل نشده است. در اکتبر ۲۰۲۴، گرشون باسکین، فعال سیاسی اسرائیلی بهطور مستقل به قطر سفر کرد تا روی طرحی برای آزادی گروگانها کار کند. او در ابتدا گفت که نسبت به قطریها «بدبین» بوده، اما متوجه شد که آنها در تلاشهایشان برای تحقق صلح، «جدی» و «صادق» هستند. او همچنین گفت که هنگام ورود به هتل والدورف آستوریا در دوحه، از دیدن یوسی کوهن، رئیس پیشین موساد، که با گروهی از تاجران در لابی نشسته بود، شگفتزده شد. این به او نشان داد که نقش قطر چیزی فراتر از وفاداری ساده به حماس یا دشمنی یکسویه با اسرائیل ؛ نقشی «پیچیدهتر» است.
تمرکز شدید قطر بر دیپلماسی، تا حدی حاصل سالها کشمکش و درگیری تلخ است. در دههی ۲۰۱۰، پس از سالها پایبندی به اجماع منطقهای، قطر شروع به ایجاد فعالانه تنش و خصومت با همسایگانش کرد. جرقهی این تغییر، بهار عربی بود. زمانی که انقلابها آغاز شدند، شیخ حمد پانزده سال از دوران امارتش را پشت سر گذاشته بود. او مانند بسیاری از همنسلانش که در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ رشد کرده بودند، تحت تأثیر پنعربیسم جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر، قرار داشت؛ شخصیتی کاریزماتیک، مخالف سرسخت اسرائیل و مبلغ اتحاد اعراب بهعنوان مردمانی پرافتخار با تاریخهای مشترک، که به نمادی منطقهای بدل شد. برای شیخ حمد، اعتراضهای بهار عربی یادآور اشتیاقی دیرینه به خودمختاری بود که دههها سرکوب شده بود. تحت رهبری او، قطر از صف دیگر قدرتهای منطقه جدا شد و در کنار معترضان ایستاد و انقلابیها را در مصر، سوریه، تونس و لیبی حمایت کرد.
نقش شبکه الجزیره در پوشش بهار عربی - که در دسامبر ۲۰۱۰ در تونس آغاز شد - نقشی محوری در این تلاش ایفا کرد. هیو مایلز، نویسندهی کتابی معتبر درباره الجزیره، گفت که گرچه این شبکه بهطور رسمی دولتی نیست، اما «کاملاً در مالکیت و کنترل قطریهاست» و شبکهی عربی آن اغلب برای «پیشبرد مواضع سیاست خارجی آنها» به کار میرود. او افزود که الجزیره در جریان بهار عربی به قطر «نفوذی عظیم» بخشید. این شبکه، برای صدها میلیون بیننده در سراسر منطقه تصاویر اعتراضات، مصاحبههای خیابانی و تحلیلهای هیجانزده را پخش میکرد. اوایل سال ۲۰۱۱، گرافیتیای روی دیواری در قاهره، سه نیروی مؤثر در شعلهور شدن انقلاب را چنین برشمرده بود: «توییتر، فیسبوک، الجزیره». در فوریهی ۲۰۱۱، معترضان مصری در میدان تحریر شعار میدادند: «زنده باد الجزیره». یک هفته بعد، حسنی مبارک از قدرت کنارهگیری کرد.
حزبی که احساسات انقلابی گرد آن جمع شد، اخوانالمسلمین مصر بود؛ رقیبی دیرینه برای حکومتهای سنتی عرب. در ژوئن ۲۰۱۲، این گروه نخستین انتخابات پس از انقلاب را در مصر بُرد. تنها در عرض یک سال، دولت قطر حدود ۸ میلیارد دلار سپردهی ارزی، وام و گاز طبیعی به دولت محمد مرسی داد. این سطح از حمایت، تنها رابطهای دیرینه را تعمیق میکرد. در سال ۱۹۶۱، یوسف القرضاوی، یکی از رهبران برجستهی فکری اخوانالمسلمین، به قطر تبعید شد؛ جایی که روابط نزدیکی با خاندان سلطنتی برقرار کرد. قرضاوی به چهرهای پرنفوذ و شناختهشده در سراسر جهان عرب بدل شد؛ یک مبلغ تلویزیونی محبوب و در عین حال چهرهای جنجالی در غرب، که ورودش به کشورهایی چون بریتانیا و آمریکا بهدلیل حمایت از بمبگذاریهای انتحاری در سرزمینهای اشغالی فلسطین و حمله به سربازان آمریکایی در عراق ممنوع شده بود. اخوانالمسلمین در قطر نهادینه شده بود. قرضاوی تابعیت قطری گرفت؛ دخترش رئیس یک دانشکده بود.
در ژوئن ۲۰۱۳، شاهزاده تمیم در انتقالی مسالمتآمیز قدرت را از پدرش در قطر بهدست گرفت. او که در زمان رسیدن به قدرت تنها ۳۳ سال داشت، به گفتهی منبعی نزدیک به خاندان سلطنتی، نمیتوانست بهگونهای رفتار کند که گویی از سیاستهای پدرش گسسته است؛ چنین چیزی به معنای بیاعتبار کردن شیخ حمد میبود. بنابراین تمیم در آغاز، به اصول و نگرشهای پدرش پایبند ماند. او دربارهی بهار عربی در برنامهی «۶۰ دقیقه» گفت: «ما در کنار مردم ایستادیم. آنها [عربستان سعودی و امارات] در کنار رژیمها بودند. احساس میکنم ما طرف درست ماجرا بودیم.» پس از کودتای نظامیای که در ژوئیه ۲۰۱۳ دولت مرسی را سرنگون کرد، الجزیره تنها شبکهی منطقهای بود که اعتراضات اخوانالمسلمین را بهصورت زنده دنبال کرد و تریبونی برای منتقدان دیگر رژیمهای منطقه فراهم ساخت. عربستان، امارات و مصر از آنچه که تداوم تلاشهای قطر برای تهدید ثباتشان میدانستند، و همچنین روابط نزدیک آن با ایران، بهشدت خشمگین بودند.
پس از سالها تهدید، تنشهای منطقهای سرانجام در تابستان ۲۰۱۷ به نقطهی اوج رسید. در ۵ ژوئن، عربستان سعودی، امارات، دولت به رسمیت شناختهشده یمن، مصر و بحرین روابط دیپلماتیک خود را با قطر قطع کردند. قطریها از استفاده از فضای هوایی، زمینی و دریایی سراسر خلیج فارس و مصر منع شدند. عربستان تنها گذرگاه زمینی قطر را بست. همزمان، عربستان و امارات نیروهای نظامی خود را بسیج کرده بودند و آمادهی تهاجم بودند. یک منبع سعودی به بیبیسی گفت: «احساس میکردیم ترامپ پشت ماست؛ پس بیایید کار این کشور کوچکی را که سالهاست آزارمان میدهد، یکسره کنیم.» تنها دخالت دقیقه نودی رکس تیلرسون، وزیر امور خارجهی وقت آمریکا - که خاندان آلثانی را از دوران فعالیتش در اکسونموبیل بهخوبی میشناخت - توانست قطر را نجات دهد. عربستان و امارات عقبنشینی کردند، اما محاصره ادامه یافت. (قطر سال گذشته، بهافتخار ناجی خود، نخستین نفتکش گاز طبیعی مایع خود را «رکس تیلرسون» نامگذاری کرد.)
قطر موفق شد این محاصره را تاب بیاورد. یکی از ساکنان دوحه به یاد میآورد که در اواسط ژوئن ۲۰۱۷ همهچیز از دست رفته بهنظر میرسید: قفسههای فروشگاهها خالی شده بود و امیدی به تأمین دوباره وجود نداشت. اما ناگهان قفسهها پر شدند - این بار با محصولاتی که برچسبهایی به زبانی ناآشنا داشتند. ترکیه برای پر کردن این خلأ وارد عمل شده بود. این ساکن دوحه گفت که واژهی ترکی «سوت» (süt) به معنای «شیر» ، برای بسیاری از قطریها معنایی فراتر یافت: نه فقط شیر، بلکه نجات. در ماههای پس از آن، قطر هزاران رأس گاو شیری از اروپا، استرالیا و کالیفرنیا وارد کرد و آنها را با هواپیماهای ایرباس قطر ایرویز به کشور منتقل کرد. قطر همچنین سرمایهگذاری در تولید مواد غذایی داخلی را آغاز کرد. پیش از محاصره، ۷۲٪ از لبنیات قطر وارداتی بود. اما در نوامبر ۲۰۱۹، نخستین صادرات لبنی خود را انجام داد.
محاصره تقریباً چهار سال ادامه یافت، و قطر در سال ۲۰۲۱ از آن خارج شد، در حالی که درسهای مهمی آموخته بود. نخست آنکه انجام بازیهای سیاسی بزرگ و علنی، اشتباهی پرهزینه است: طرفهایی که قطر بهصورت آشکار در جریان بهار عربی از آنها حمایت کرده بود، سرکوب و حذف شده بودند، و بهای دور شدن از همسایگان بسیار سنگین بود. دوم، قدرت نرمِ میانجیگری - که پیشتر هم یکی از ویژگیهای سیاست قطر بود - باید به محور اصلی چهرهی بینالمللی این کشور بدل میشد. سوم، قطر دیگر نباید ظاهراً طرف کسی را بگیرد؛ بلکه باید میانجیِ همه باشد. و چهارم، قطر میبایست خود را برای ایالات متحده که نجاتش داده بود، به بازیگری غیرقابل جایگزین تبدیل کند. در سال ۲۰۱۷، قطر خوششانس بود که رکس تیلرسون در دولت عمدتاً متخاصم ترامپ، در موقعیتی قدرتمند قرار داشت. اگر بار بعدیای در کار باشد، نباید سرنوشت قطر به شانس سپرده شود.
موفقیت قطر در جلب نظر ایالات متحده را میتوان در دو اظهارنظر از دونالد ترامپ - با فاصلهای تقریباً هشتساله - خلاصه کرد. در ژوئن ۲۰۱۷، ترامپ توییت کرد: «در سفر اخیرم به خاورمیانه گفتم که دیگر نباید بودجهای صرف ایدئولوژی افراطی شود. رهبران، قطر را نشان دادند!» در مه ۲۰۲۵، ترامپ به نخستین رئیسجمهور آمریکا بدل شد که بهطور رسمی از قطر دیدن میکند. او در سخنرانیاش به امیر قطر گفت: «به خاطر کار فوقالعادهتان تبریک میگویم. بیایید برای نعمات این دوستی شکرگزار باشیم. افتخار میکنم در کنار شما هستم.»
این چرخش، نتیجهی کارزاری سازمانیافته بود. قطر، بیش از هر کشور دیگری در خلیج فارس، به چتر امنیتی آمریکا وابسته است. بهنظر میرسد در مقیاسی کوچکتر، قطر بهسوی مدلی شبیه به اسرائیل حرکت میکند: کشوری با مرزهایی ناامن که میکوشد از طریق تبدیل شدن به بخشی حیاتی از منافع امنیتی آمریکا، جایگاه خود را مستحکم سازد. بخش کلیدی این راهبرد، بیتردید پایگاه هوایی «العدید» است. این پایگاه در سال ۱۹۹۶، پس از توافق نظامی مشترک میان آمریکا و قطر با هزینهای بالغ بر یک میلیارد دلار ساخته شد، اما در سالهای بعد توسعه یافت - بهویژه در سال ۲۰۱۸. این پایگاه که تنها 28 کیلومتر با دوحه فاصله دارد، بهدور از دید و کاملاً خودکفاست؛ حتی مرکز خرید بزرگی دارد که از تنقلات تا محصولات گوشت خوک را عرضه میکند. در مه ۲۰۲۵، قطر متعهد شد ده میلیارد دلار دیگر در آن سرمایهگذاری کند. این هزینه شامل ساخت باند فرود، آشیانهها، پادگانها و مراکز اقامتی، و همچنین نگهداری و بهروزرسانی آنها میشود.
این سرمایهگذاری، حتی برای کشوری ثروتمند چون قطر، چشمگیر است، اما ارزش واقعیاش غیرقابل سنجش است. هرگونه حملهای به قطر، نیروهای آمریکایی را مستقیماً در معرض خطر قرار میدهد و مقر فرماندهی مرکزی ایالات متحده در کل منطقهی خاورمیانه را تهدید میکند. پایگاه العدید، مرکز عملیات «راندآپ» بود؛ عملیاتی که علیه گروه داعش در عراق و سوریه انجام شد. افزون بر نیروهای آمریکایی، صدها نیروی ناتو نیز در این پایگاه مستقر هستند.
علاوه بر پایگاه العدید - که یک مقام قطری با تأکید یادآوری کرد «پایگاهی قطری است که میزبان نیروهای خارجیست، نه پایگاهی خارجی روی خاک قطر» - این کشور از سال ۲۰۱۷ تاکنون دو اقدام کلیدی برای جلب رضایت ایالات متحده انجام داده است: نخست، در عرصهی دیپلماسی کوشیده نشان دهد که در جهانی ناآرام، متحدی مفید و قابلاعتماد است. دوم، با پشتکار، نخبگان مالی و سیاسی آمریکا را به خود جذب کرده است. در هر دو حوزه، قطر پول زیادی خرج کرده است. بن فریمن، پژوهشگر مؤسسهی کوئینسی برای سیاست خارجی مسئولانه که در زمینهی لابیگری کشورهای خارجی در ایالات متحده تحقیق میکند، گفت که تا کمتر از یک دهه پیش، قطر «در حاشیه» سیاست خارجی آمریکا قرار داشت؛ اما امروز «در متن» است.
در تابستان ۲۰۱۷ و با آغاز محاصره، قطر خیلی زود برای مقابله با شبکههای لابیگری قدیمیتر امارات و عربستان، دست به کار شد. قطر تلاش کرد تا به جمهوریخواهان نزدیک به ترامپ وصل شود. در سال ۲۰۱۹، پام باندی، دادستان کل فعلی ترامپ، برای ارائهی خدمات مشاورهای بهاستخدام قطر درآمد. در سال ۲۰۲۱، بلافاصله پس از پایان دوران خدمتش در دولت پیشین ترامپ، قطر کاش پاتل - مدیر کنونی افبیآی - را نیز برای خدمات مشاورهای بهکار گرفت. در مارس ۲۰۲۵، قطر شرکت لابیگری آمریکایی «کورِنراستون گاورنمنت افرز» را استخدام کرد.
از سال ۲۰۲۳، «نهاد سرمایهگذاری قطر» صدها میلیون دلار در شرکت سرمایهگذاری جرد کوشنر، داماد ترامپ سرمایهگذاری کرده است. در همان سال، قطر بیش از ۶۰۰ میلیون دلار را صرف خرید سهم استیو ویتکاف و شرکایش در یک پروژهی عمرانی بحرانزده کرد. ویتکاف اکنون فرستادهی ویژهی ترامپ در امور خاورمیانه است و اوایل امسال در مصاحبهای با تاکر کارلسن، با شور و اشتیاق از نقش میانجیگری قطر دفاع کرد و نخستوزیر قطر، شیخ محمد را «آدمی خاص» توصیف کرد. و برجستهترین تلاش در مه امسال رخ داد: ترامپ یک هواپیمای ۴۰۰ میلیون دلاری - معروف به «قصر در آسمان» - دریافت کرد. (باز هم، یک مقام قطری با تأکید یادآوری کرد که این معامله، یک «توافق دولت با دولت» است، نه هدیهای شخصی.)
در همین حال، قطر همچنان با دست و دلبازی فراوان برای خرید تجهیزات نظامی آمریکایی هزینه میکند. از نظر «فروش نظامی خارجی»، قطر دومین شریک بزرگ ایالات متحده در جهان بهشمار میرود. (بزرگترین شریک، لهستان است که متحد امنیتی آمریکا در برابر تجاوز روسیه در جناح شرقی ناتو محسوب میشود.)
دگرگونی در روابط قطر و ایالات متحده - و شیوههایی که این تغییر محقق شده - از چشم دیگران پنهان نمانده است. نقش میانجیگرانهی قطر بین اسرائیل و حماس، حساسیتهای بیشتری را برانگیخته است؛ یکی از رسانههای آمریکایی این نگرانی را مطرح کرد که آیا یک «پناهگاه امن اسلامی» ممکن است در حال «کنترل پشتپرده در واشنگتن» و «خریدن آمریکا» باشد؟ رسانهی برجستهی دیگری خواستار تعطیلی و انتقال پایگاه العدید شد، چون آن را «ابزاری مؤثر برای واداشتن سیاستگذاران آمریکایی به نادیده گرفتن اقدامات خرابکارانه قطر» بهعنوان «حامی دولتی تروریسم» توصیف کرده بود. استیو ویتکاف نیز به دلیل نزدیکیاش به قطر مورد انتقاد قرار گرفته و در واکنش، با شدت از مواضع خود در حمایت از اسرائیل دفاع کرده است. او به نشریهی آتلانتیک گفت: «من دلباختهی قطر نیستم.»
به گفتهی یک منبع قطری، اتهامهایی چون حمایت از افراطگرایی اسلامی یا داشتن دستور کار ضداسرائیلی، «مایه دردسر» است. دفتر حماس در سال ۲۰۱۲ در دوحه باز شد. قطریها تأکید دارند که این اقدام بهمعنای تأیید حماس نبود، بلکه در پاسخ به درخواستی از سوی ایالات متحده انجام شد؛ چون آمریکا خواستار ایجاد کانال ارتباطی با حماس بود. رهبران قطر مطمئناند که «عمل» بیش از «گفتار» اهمیت دارد و عملکرد آنها بهروشنی نشان میدهد که در نقش یک میانجی صادق ظاهر شدهاند. یکی از مقامات ارشد قطری گفت که دستور امیر درباره واکنش به «انتقادهای بیاساس» روشن است: «گوشهایت را ببند، روی مأموریت اصلی تمرکز کن و بقیه را نادیده بگیر.»
در جهانی که در آن درگیریها شتاب گرفتهاند و سیاست خارجی، بهویژه در دوران ترامپ، روزبهروز معاملهگرایانهتر میشود، قطر اکنون خود را در موقعیتی میبیند که تقاضا برای خدماتش بیش از ظرفیت آن است. محمد بن عبدالعزیز الخلیفی، وزیر مشاور در امور خارجه و میانجی ارشد قطر، گفت که قطر اکنون درخواستهای متعددی برای میانجیگری دریافت میکند - تنها در ماه ژوئن سه مورد - بیآنکه خود ابتکار عمل را در دست گرفته باشد. ماجد الانصاری، مشاور نخستوزیر و سخنگوی وزارت خارجه نیز گفت که داشتن یک تیم اجرایی کوچک، مانند آنچه قطر دارد، مزیت بهشمار میرود؛ زیرا به تصمیمگیری سریعتر منجر میشود.
اما این ساختار، محدودیتهایی نیز دارد. یکی از مذاکرهکنندگان آمریکایی از مشکلی بهنام «ظرفیت» سخن گفت. در قطر، بسیاری از مقامات ارشد همزمان چندین سمت دارند، و حجم تقاضاها از آنها بهشدت افزایش یافته است. یکی از مقامات بلندپایهی قطری گفت که امیر قطر در دو سال گذشته چنان تحت فشار بوده که «انگار بیست سال پیر شده». الانصاری و الخلیفی گفتند که قطر در حال گسترش بخش میانجیگری خود است: جذب نیرو، بهکارگیری کارشناسان، و ایجاد همکاریهای مشترک با میانجیهایی از اروپا، مانند نروژ. به گفتهی کریستیان کوتس اولریخسن، اکنون این تمایل وجود دارد که اتکا به «روابط شخصی و دفترچه تلفن» رهبران کاهش یابد.
اندازهی کوچک قطر و نقشی که در مقیاسی بزرگ ایفا میکند، گاه باعث میشود که بخشی از امور برونسپاری شود، امری که پیامدهای سیاسی در پی داشته است. اوایل امسال، دو مشاور نزدیک به نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، به اتهام دریافت پول برای بهبود وجههی قطر در داخل اسرائیل بازداشت شدند؛ رویدادی که به «قطرگیت» معروف شد، و کابینه و نهادهای امنیتی اسرائیل را درگیر یک رسوایی تمامعیار کرد. مقامات قطری مدعیاند که این همکاری با اسرائیلیها بدون دخالت مستقیم آنها و از طریق یک شرکت لابیگری آمریکایی که مأمور ارتقای تصویر قطر در خارج بود، برقرار شده است. به گفتهی قطریها، این ماجرا بهدلیل جنگ غزه، فضای دوقطبی سیاست داخلی اسرائیل و بیاعتمادی واکنشی به قطر، بیش از اندازه بزرگ و جنجالی شده است. با این حال، هیچ کشوری نمیخواهد نامش با پسوند «گیت» همراه شود. و اگر واقعاً این ماجرا نتیجهی یک برنامهی لابیگری بدون نظارت قطر بوده، این خود نشان میدهد که ظرفیت کافی برای مدیریت نقش روبهگسترش قطر در سیاست خارجی وجود ندارد.
مقامات قطریای که برای این گزارش با آنها مصاحبه شده، مدام بین اعتماد به نفس و فروتنی در نوسان بودند، گاه حتی در یک جمله. با شور و شعف از موفقیت قطر میگفتند و با افتخار (و گاهی حالتی بشارتگونه) از تلاشهایشان برای «سدّ الفجوة» یا همان «پُر کردن شکاف» میان طرفهای متخاصم صحبت میکردند. اما در عین حال، بهطور مداوم - گاه با لحنی دلگیر، گاه با اندکی ناراحتی - از محدودیتهای کاری که یک قدرت میانجی میتواند انجام دهد، میگفتند. آنها نمیتوانند به طرفین فشار بیاورند، و اگر کسی نخواهد توافق کند، نمیتوانند او را وادار کنند. آنها به رشد جایگاه جهانی قطر بهعنوان بازیگری سیاسی آگاه بودند، اما همزمان خود را به اصول یک میانجیگر خوب وفادار میدانستند: اینکه موضوع هرگز نباید دربارهی خودت باشد.