طالبان، طبق انتظار، فوراً پاسخ رد داد و یادآور شد: «بر اساس توافق دوحه، ایالات متحده تعهد داده بود که از زور استفاده نکند یا به تمامیت ارضی و استقلال سیاسی افغانستان لطمه نزند و در امور داخلی آن دخالت نکند.»

به گزارش ریسپانسیبل استیت کرفت، اکنون که چین در افغانستان پس از جنگ نفوذ عمیقی یافته، بعید است پکن اجازه دهد تهدید ترامپ از حد یک اظهار نظر شتاب‌زده فراتر رود، حرفی که نه باید آن را جدی گرفت و نه واقعی دانست.

ترامپ

از اوایل ۲۰۲۵، ترامپ بارها درباره بگرام صحبت کرده است، نه به عنوان هدف نظامی، بلکه به عنوان مهره‌ای استراتژیک در رویارویی گسترده‌ترش با چین. او پایگاه بگرام را «فقط یک ساعت فاصله تا جایی که چین سلاح‌های هسته‌ای‌اش را می‌سازد» توصیف کرده و آن را دژ حیاتی‌ای دانسته که آمریکا «هرگز نباید از دست می‌داد».

در نگاه ترامپ، بازپس‌گیری بگرام می‌تواند نشانه بازگشت سلطه آمریکا در منطقه‌ای باشد که به باور او، به تدریج در مدار پکن قرار گرفته است. این همچنین یک روایت سیاسی قدرتمند برای اوست: «آنچه بایدن از دست داد را پس بگیر، قدرت را بازگردان، و عزم آمریکا را در دوران افول ظاهری نشان بده.»

اما در حالی که ترامپ از بازپس‌گیری بگرام سخن می‌گوید، چین عملاً در آن‌جا مستقر شده است. پس از خروج آمریکا در سال ۲۰۲۱، پکن بی‌درنگ نفوذ خود را گسترش داد و در سال ۲۰۲۳ نخستین کشوری شد که برای طالبان سفیر رسمی پذیرفت.

بگرام

در اوت ۲۰۲۵، وزیر خارجه چین وانگ یی به کابل رفت و در دیدارهای سطح بالا، پکن تمایل خود را به منابع عظیم معدنی افغانستان از جمله لیتیوم، مس و اورانیوم، و نیز به گسترش همکاری‌های تجاری و زیرساختی در چارچوب طرح کمربند و جاده ابراز کرد.

اکنون افغانستان برای چین شریکی استراتژیک و حیاتی محسوب می‌شود و بازگشت نیروهای آمریکایی به آن کشور می‌تواند منافع پکن را تهدید کند. در نتیجه، چین در برابر چنین تلاشی ساکت خواهد ماند.

برخی تحلیل‌گران معتقدند درخواست ترامپ ممکن است بیش از آنکه هدف واقعی بازپس‌گیری بگرام باشد، ابزاری برای فشار سیاسی باشد، نوعی تهدید حداکثری برای کسب امتیازهای کوچک‌تر، مثلاً بازگرداندن بخشی از ۷ میلیارد دلار تجهیزات نظامی آمریکا که هنگام خروج باقی مانده بود.

او شاید در ازای تضمین‌هایی درباره حقوق اقلیت‌ها یا تعهد طالبان برای جلوگیری از فعالیت گروه‌های تروریستی، امتیازاتی ارائه دهد؛ هرچند نگرانی‌ها درباره داعش خراسان و گروه‌های مشابه تاکنون بیشتر توهمی بوده‌اند تا واقعی.

به گفته هلنا ملیکیار، سفیر پیشین افغانستان در ایتالیا: «آمریکا در کشورهای زیادی پایگاه نظامی دارد، اما این به معنای رابطه استعمارگر و مستعمره نیست، به ژاپن، آلمان، قطر یا بحرین نگاه کنید.» او افزود: «با این حال، بعید می‌دانم آمریکا فوریتی برای بازگشت به بگرام داشته باشد، چون پاکستان از سال ۱۹۵۹ دسترسی به پایگاه‌های هوایی‌اش را در اختیار آمریکا گذاشته است. در واقع، پایگاه‌های هوایی در خیبر پختونخوا و پنجاب حتی از بگرام هم به چین نزدیک‌ترند.»

از نظر سیاسی و تبلیغاتی، این مانور لفظی برای ترامپ به‌خوبی جواب می‌دهد. به او اجازه می‌دهد خروج بایدن از افغانستان را «خطای تاریخی» بنامد که تنها خودش قادر به اصلاح آن است.

اما صرف‌نظر از اینکه این تهدید بلوفی سیاسی باشد یا هدف واقعی، این اظهارات سطح تنش را بالا برده‌اند، و اکنون قدرت‌های منطقه‌ای مانند چین، روسیه و حتی طالبان با دقت آن را دنبال می‌کنند.

به گفته زلملی نشاط، پژوهشگر مرکز آسیای دانشگاه ساسکس: «طالبان یکپارچه نیست. برخی جناح‌ها ممکن است همکاری با آمریکا را سودمند ببینند، اما جناح‌های نزدیک به هبت‌الله آخندزاده به‌شدت مقاومت خواهند کرد. هرگونه تلاش برای بازپس‌گیری بگرام شکاف‌های داخلی طالبان را آشکار می‌کند، و واکنش نهایی آنان بستگی دارد به این‌که کدام جناح دست بالا را پیدا کند.»

افغانستان روسیه طالبان

این شکاف‌های درونی طالبان تنها یکی از لایه‌های یک معادله بسیار پیچیده‌تر است. فشار ترامپ برای بازپس‌گیری بگرام نه‌فقط طالبان، بلکه کل نظم جدید منطقه‌ای را به چالش می‌کشد، نظمی که دیگر بر محور واشنگتن نمی‌چرخد.

واقعیت‌های میدانی از دوران اشغال آمریکا به‌طور چشمگیری تغییر کرده‌اند.

چین مصمم است نقش خود را در بازسازی افغانستان تثبیت کند و هرگونه بازگشت نظامی آمریکا را که دسترسی پکن به منابع معدنی ارزشمند یا منافع امنیتی گسترده‌ترش را تهدید کند، تحمل نخواهد کرد.

ایران نیز بی‌تردید تأسیسات آمریکایی را اهدافی بالقوه خواهد دید، و روسیه نخستین کشوری که دولت طالبان را به رسمیت شناخت، امروز حضور پررنگی در افغانستان دارد.

مسکو به طالبان نفت و گندم با قیمت ترجیحی می‌دهد، در زمینه مبارزه با تروریسم همکاری اطلاعاتی دارد، و از طریق قالب دیپلماتیک خود موسوم به «فرمت مسکو» که شامل یازده کشور است، تلاش می‌کند مسائل افغانستان را سامان دهد

 

نه پکن و نه مسکو هیچ‌کدام از بازگشت نظامی آمریکا استقبال نخواهند کرد، چرا که چنین اقدامی می‌تواند توازن شکننده‌ای را که در سال‌های اخیر شکل داده‌اند، برهم بزند.

در سطح داخلی نیز، مردم آمریکا به احتمال زیاد با با اعزام نیرو به کشوری که بیست سال جنگ در آن دستاورد ملموسی نداشت مخالفت خواهند کرد. تهدید تبدیل‌شدن افغانستان به پناهگاه تروریسم نیز تاکنون تحقق نیافته است.

حتی اگر طالبان با توافقی مذاکره‌شده موافقت کند، فروش چنین توافقی به افکار عمومی و کنگره آمریکا برای ترامپ دشوار خواهد بود. ایالات متحده دو دهه پس از سقوط سایگون طول کشید تا روابط دیپلماتیک خود را با ویتنام از سر بگیرد؛ بنابراین منطقی است که انتظار داشته باشیم مخالفت عمومی و سیاسی با افغانستان نیز به همان اندازه شدید باشد. در نهایت، مانند بسیاری از اظهارات شفاهی و پست‌های ترامپ در تروث، پیشنهاد بازپس‌گیری بگرام را می‌توان یا جدی گرفت یا واقعی دانست، اما نه دو..