ایران و اسرائیل دهههاست که بر سر مسئله فلسطین و هژمونی منطقهای، روابط پرتنشی را تجربه میکنند. آن دو، قویترین قدرتهای نظامی منطقه خاورمیانه هستند. جناح چپ صهیونیستی در اسرائیل، ایدئولوژی توسعه منطقهای را در سر دارد. اسرائیل در پی این جاهطلبی، دهههاست که کشورهای همسایه را بمباران کرده و مورد حمله قرار میدهد.
خاورمیانه یک قطب جهانی انرژی و منابع معدنی است، ویژگیای که آن را به منطقهای مورد توجه قدرتهای غربی تبدیل کرده است. ایالات متحده و اسرائیل برای گسترش نفوذ خود در منطقه، اتحاد تاریخی دارند. واشنگتن دهههاست که حامی اصلی مالی، دیپلماتیک و نظامی اسرائیل بوده است. نهادهای اسرائیلی و آمریکایی با برخی عملیاتهای مشترک و مخفیانه، در جهت تضعیف یا خنثی کردن تمام نیروهای مقاومت منطقهای گام برداشتهاند.
این نشان میدهد که تنشها بین ایران و اسرائیل در حال افزایش است و میتواند به یک جنگ منطقهای گستردهتر منجر شود. برای دهههای متمادی اسرائیل حقوق بشررا نقض کرده و قوانین بینالمللی را به چالش کشیده است. با این وجود، ایالات متحده در تمام مجامع بینالمللی از آن رژیم حمایت بیسابقهای برای ادامه جنایات جنگیاش به عمل آورده است. اسرائیل به دنبال اشغال تمام خاک فلسطین در راستای جاهطلبی "اسرائیل بزرگ" خود است. آن رژیم در چند دهه گذشته صدها هزار غیرنظامی فلسطینی را برای پاکسازی قومی خاک فلسطین از بین برده است. با این وجود، برخی از گروههای مقاومت منطقهای مانند حماس، حزبالله و انصارالله یمن علیه اشغال غیرقانونی و عملیات نسل زدایی اسرائیل در فلسطین و کشورهای همسایه مبارزه کردهاند. ایران به عنوان یک قدرت نظامی منطقهای از بسیاری از گروههای نیابتی ضد اسرائیلی از جمله سه گروه نیابتی پیشتر ذکر شده حمایت میکند. حمایت نظامی و اطلاعاتی ایران از آن سازمانها به منافع ایالات متحده و اسرائیل در منطقه خاورمیانه لطمه زده است.
اسرائیل بارها چندین رهبر نظامی ایران را در عملیاتهای پنهان و آشکار خود هدف قرار داده است. اسرائیل حتی کنسولگری ایران در دمشق پایتخت سوریه را هدف قرار داده و چندین مقام ایرانی را ترور کرده است. اسرائیل حتی "اسماعیل هنیه" رهبر سیاسی حماس، را در تهران در جریان یک عملیات اطلاعاتی ترور کرد، اقدامی که مصداق نقض حاکمیت کشور ایران بود. ایالات متحده نیز سردار "قاسم سلیمانی" را در جریان یک حمله پهپادی در عراق ترور کرد. هر دو متحد، مقامهای ارشد ایران و گروههای نیابتی مورد حمایت تهران را ترور کردهاند. هم چنین، ایالات متحده و اسرائیل ایران را تحت فشار قرار دادهاند تا از دستیابی به قدرت هستهای خودداری کند و اظهار داشتند که این امر تهدیدی برای صلح و ثبات منطقهای است.
علیرغم آن که اسرائیل، ایران را به عنوان یک تهدید معرفی میکنند، رویدادهای تاریخی نشان میدهد که اسرائیل خود تهدید واقعی برای صلح و ثبات منطقهای است. اسرائیل یک قدرت هستهای اعلام نشده است. آن رژیم عملیات نظامی در چندین کشور منطقه، از جمله قطر، لبنان، سوریه و تونس انجام داده است. اسرائیل در ژوئن سال جاری میلادی یک جنگ ۱۲ روزه را علیه ایران آغاز کرد. هم چنین، اسرائیل توانست ایالات متحده را به انجام حملات هوایی علیه تاسیسات هستهای ایران متقاعد کند اقدامی که منجر به تشدید بیشتر بحران منطقهای شد. با این وجود، جنگ پس از میانجی گری برخی از قدرتهای منطقهای پایان یافت. از آن زمان به این سو، اسرائیل به نسل زدایی فلسطینیان در غزه ادامه داده و صلح و ثبات منطقهای را رو به وخامت گذاشته است.
ماموریت توسعهطلبانه منطقهای اسرائیل کماکان منطقه را تحت الشعاع قرار داده است. اخیرا یک مقام ارتش اسرائیل به رسانههای اسرائیلی گفته بود که تلآویو در حال آماده شدن برای حمله دیگری علیه ایران است. این خبر در بحبوحه بحثهای جهانی در مورد پیشنهاد صلح ۲۰ مادهای جدید ترامپ برای غزه منتشر شد. این مقام ارتش اسرائیل اظهار داشت: "ما در حال رصد اتفاقات خاورمیانه و ایران هستیم و برای سناریوها و گزینههای مختلفی آماده میشویم. یکی از آن گزینهها این است که ممکن است نیاز به اقدام مجدد علیه ایران داشته باشیم". او هم چنین گفت: "ما تمام تلاش خود را میکنیم تا شرایطی را فراهم کنیم که در آن بهترین شرایط برای توقف جنگ و بازگرداندن ۴۸ گروگان و ایجاد ترتیبات امنیتی که خواستههای اسرائیل را برآورده میکند، حاصل شود". این نشان دهنده هدف اصلی دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در پشت طرح صلح خیالی است.
طبق برخی گزارشها، ایالات متحده ۳۰ تانکر نیروی هوایی ایالات متحده را برای تقویت ظرفیت خود به منظور عملیات دوربرد به خاورمیانه اعزام کرده است. این سناریو، همراه با پیشنهاد صلح یک طرفه نشان میدهد که واشنگتن و تل آویو در حال برنامهریزی یک ماجراجویی نظامی جدید در منطقه هستند. تهران نیز نسبت به تهدید منطقهای رو به افزایش آگاه است. برای مثال، "محسن رضایی" فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، هشدار داده که اگر اسرائیل دوباره به ایران حمله کند، تهران با آمریکا وارد جنگ خواهد شد.
هم چنین، او اظهار داشته که "اسرائیلیها میخواهند دوباره شانس نظامی خود را علیه ایران امتحان کنند. اگر این اتفاق رخ دهد، ما از تمام نیروهای خود استفاده خواهیم کرد، خطوط قرمز خود را تغییر خواهیم داد و اتفاقاتی رخ خواهد داد که گفتن آن اکنون از سوی من درست نیست". این نشان میدهد که تنشها بین ایران و اسرائیل در حال افزایش است و میتواند به یک جنگ منطقهای گستردهتر منجر شود. علاوه بر این، افزایش فعالیتهای نظامی نیروی هوایی ایالات متحده نیز نشان میدهد که منطقه به زودی شاهد افزایش تنشها و تجاوزات خواهد بود. با این وجود، هرگونه تلاش ایالات متحده یا اسرائیل برای تحمیل جنگ به ایران یا اشغال غزه، دو رژیم را منزوی میکند و میتواند ضربه نهایی را به هژمونی رو به زوال ایالات متحده وارد سازد.
سه ماه پس از آتشبس عجولانهای که به ۱۲ روز رویارویی بین ایران و اسرائیل پایان داد، آرامش کاذبی بر خاورمیانه حکمفرما شده است. با این وجود، در پشت این ظاهر، نیروهای نظامی ایران و اسرائیل در حال ارزیابی تبادل آتش بیسابقه در ماه ژوئن هستند که هر درگیری دور دوم را به طرز آخرالزمانی بدتر از دور اول خواهد کرد.
این ترس صرفا آکادمیک و نظری نیست. ایران مهارتهایی را نشان داد که حتی متخصصان اطلاعاتی باتجربه در جنگ را شگفتزده ساخت و سیستم دفاع هوایی سابق اسرائیل که پیشتر مورد تحسین قرار گرفته بود، نقصهایی را نشان داد که تهران قطعا در دور بعدی جنگ از آن به نفع خود استفاده خواهد کرد. در همین حال، حملات اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران نتوانسته برنامه هستهای تهران را به طور قطعی فلج کند. جنگ ژوئن یک پیش نمایش بود، نه نمایش اصلی. ایران و اسرائیل اکنون درک دیگری از قدرت یکدیگر دارند که پیشتر نداشتند. این اطلاعات دو طرفه است، ممکن است بازدارنده یا الهامبخش باشد.
بدترین خبر برای اسرائیل، پرتاب موشکهای هایپر سونیک فتاح ۱ و فتاح ۲ توسط ایرانیها بود که بسیار بهتر از حد انتظار عمل کردند. در ۲۴ ساعت بسیار پرتنش جنگ، میزان رهگیری این موشکها توسط اسرائیل از ۹۰ درصد معمول خود به ۶۵ درصد کاهش یافت. محاسبات تکاندهنده است. ایران در طول درگیری ۱۲ روزه بیش از ۴۰۰ موشک شلیک کرد که بیش از ۴۰ فروند از آن موشکها علیرغم سیستم دفاعی چندلایه اسرائیل، خسارت یا تلفات به بار آورد. در یک درگیری طولانی مدت، این اعداد میتوانند به صورت تصاعدی افزایش یابند.
کارشناسان دفاع موشکی اسرائیل اشاره کردهاند که تهدید ناشی از موشکهای هایپرسونیک محاسبات را به طور کامل تغییر خواهند داد. تنها سامانههای پدافند هوایی پیکان ۳ و فلاخن داود اسرائیل قادر به تنظیم در هوا برای تعقیب چنین تهدیداتی هستند و هر دو به ذخایر رهگیر وابستهاند که در طول اقدام ژوئن به طرز خطرناکی پایین آمدهاند. ارزیابی وزارت دفاع اسرائیل در اوایل ژوئیه، میزان موفقیت کلی ۸۶ درصد در برابر موشکهای بالستیک در آن درگیری را گزارش کرد. با این وجود، سوال کلیدی اینجاست: اگر ایران نه ۴۰۰ موشک در طول ۱۲ روز، بلکه ۴۰۰ موشک در ۲۴ ساعت شلیک کند، چه خواهد شد؟
"عمر معربونی" محقق امور نظامی و سیاسی لبنان و منطقه به بخش عربیی شبکه خبری "الجزیره" میگوید که ایران از معدود کشورهایی است که فناوری موشکهای مافوق صوت یا هایپرسونیک را در اختیار دارد و این امر آن کشور را قادر میسازد تا اهداف استراتژیک اسرائیل را به گونهای تهدید کند که رهگیری آن دشوار باشد. این تحلیلگر افزوده است: "این نوع سلاح نگرانی عمدهای برای اسرائیل است، زیرا با سرعت بالا و توانایی مانور و کنترل مسیر خود در حین پرواز در جو مشخص میشود و رهگیری آن را نسبت به موشکهای بالستیک با مسیر ثابت دشوارتر میکند".
علیرغم آن که کاخ سفید در بیانیهای در اواخر ژوئن اعلام کرد که تاسیسات هستهای ایران نابود شدهاند، تحلیلگران مستقل تصویر ظریفتری را ترسیم میکنند که باید هر دو طرف را نگران کند.
موسسه علوم و امنیت بینالمللی "دیوید آلبرایت" با تجزیه و تحلیل تصاویر ماهوارهای گرفته شده در تاریخ ۱۴ ژوئن، از آسیب سطحی به تاسیسات غنیسازی فردو ایران خبر داد، اما آن ارزیابی آسیبهای داخلی به مجتمعهای عمیقا مدفون را شناسایی کرد. تحلیل شبکه خبری "سیانان" با استفاده از ادعای آلبرایت، نشان میدهد که "ممکن است میزان قابل توجهی از آسیب به سالن غنیسازی و سالنهای مجاور که غنیسازی را انجام میدهند، وارد شده باشد".
با این وجود، "خسارت قابل توجه" معادل تخریب نیست. نکته نگرانکنندهتر برای آمریکا و اسرائیل عکسهای ماهوارهای اخیر است که توسط روزنامه "وال استریت ژورنال" بررسی شدهاند و نشان میدهند که ایران به سمت گسترش ساخت و ساز در تاسیسات مدفون فردو از طریق "کار فعال" از جمله از طریق بیل مکانیکی و پرسنل مستقر در بخشهای ورودی تاسیسات حرکت کرده است.
کارزار اسرائیل در ماه ژوئن، متغیر خطرناک جدیدی را معرفی کرد که هر جنگ آیندهای را بسیار ناپایدارتر خواهد کرد: هدف قرار دادن عمدی مقامهای ارشد ایران. این کارزار که منجر به ترور مقامهای ارشد نظامی، سیاسی و حداقل نه دانشمند هستهای ایران شد، از چشم هیئت حاکمه سیاسی آن کشور دور نمانده است.
"مسعود پزشکیان" رئیس جمهور ایران" به طور علنی اشاره کرده بود که در فهرست اهداف اسرائیل قرار دارد، اما اطمینان خاطر داد که هرگونه سوء قصد به جان رهبران ارشد با واکنش نظامی تکاندهندهای در منطقه مواجه خواهد شد. بحران خلاء قدرت در صورت ترور رهبران ارشد ایران تنها باعث افزایش خطرات خواهد شد. مقامهای اطلاعاتی اسرائیل معتقدند که چنین خلاء قدرتی، بسته به افرادی که در نهایت به قدرت میرسند، واکنش تهران را یا رادیکالتر یا معتدلتر میکند. تاکتیکهای سر بریدن، دو طرفه است. اسرائیل نشان داد که میتواند به عمق سلسله مراتب فرماندهی ایران نفوذ کند. با این وجود، اگر رهبران ایران به این نتیجه برسند که پیش از آن که هدف قرار گیرند، باید اقدامی انجام دهند، این توانایی ممکن است در واقع به جای کاهش سرعت، درگیری را تسریع کند.
اسرائیل توانایی خود را برای حمله به عمق مرزهای ایران و هدف قرار دادن تاسیسات هستهای که تهران معتقد بود امن هستند، نشان داد. محاسبات استراتژیک نیز با آن چه در ماه ژوئن رخ نداد، پیچیدهتر شده است. حزبالله در لبنان و دیگر شبهنظامیان تحت حمایت ایران در سوریه و عراق عمدتا از درگیریهای فوری خودداری کردند و ترجیح دادند قدرت خود را حفظ کنند تا این که چندین جبهه علیه اسرائیل باز کنند. دور دوم میتواند چند جبههای باشد. ایران متوجه شد که تلاش به تنهایی، حرکت موفقیتآمیزی نیست. اسرائیل میدانست که نیروهای بازدارندهاش میتوانند متحمل شکست شوند. هر دو نشانه منجر به سناریوی بدتری در دور بعدی درگیری خواهد شد.
روسیه و چین به طور مستقیم در جنگ مجدد اسرائیل و ایران مداخله نخواهند کرد، اما هم از تهران دفاع خواهند کرد و هم عنصر خطرناکی از پیچیدگی را معرفی میکنند. روسیه بهویژه به خاطر ارائه پهپادهایی که در اوکراین بسیار موثر بودهاند، به ایران مدیون است. این بدهی اکنون با ارائه اطلاعات، مهمات و تجهیزات جنگ الکترونیکی بازپرداخت میشود که میتواند برای مقابله با برخی از معایبی که ایران در ماه ژوئن تجربه کرد، استفاده شود. روسها نیرو اعزام نخواهند کرد، اما تهران را به طور مناسب تجهیز خواهند کرد. با توجه به کاری که ایران برای روسیه در اوکراین انجام داده، آنان چنین کمکی را یک سرمایهگذاری استراتژیک میدانند.
علاقه چین کمتر پرسروصدا، اما مسلما مهمتر است. پکن قصد دارد از درگیری گستردهتر در خاورمیانه که میتواند تهدیدی برای بیثبات کردن منابع نفتی و پیچیدهتر کردن رقابت گستردهتر قدرتهای بزرگ با واشنگتن باشد، جلوگیری کند. حتی در مواجهه با رقابت، چین تلاش خواهد کرد تا از فروپاشی ایران تحت فشار غرب جلوگیری کند. چین تهران را به عنوان یک وزنه تعادل ارزشمند در برابر نفوذ آمریکا در منطقه میبیند.
دو پرسش کلیدی که ذهن سیاستگذاران در واشنگتن، بیت المقدس و تهران را به خود مشغول کرده این است که چه چیزی باعث شعلهور شدن مرحله بعدی خواهد شد و چه زمانی باید پیش از آن که خیلی دیر شود، حمله پیشگیرانه را آغاز کرد؟
درگیری ژوئن از زنجیرهای چندلایه از تشدید حملات نیابتی، ترورها و محاسبات اشتباه شعلهور شد. ترور رهبران ارشد، فرماندهان نظامی یا دانشمندان ارشد ایران میتواند از کنترل خارج شده و به جنگ در سراسر منطقه منجر شود. زمان ممکن است به نفع صلح نباشد. برنامه هستهای ایران هرچند که آسیب دیده اما کماکان در حال پیشرفت است. تهران هر ماه بیشتر به سمت مسیری حرکت میکند که اسرائیل وعده داده هرگز اجازه عبور از آن را به تهران نخواهد داد. ندهد. ایران هر ماه موشکهای بیشتر و بهتر و روشهای پیچیدهتری برای پرتاب آن را آزمایش میکند.
ما در یک تعادل پایدار نیستیم. ما در حال شمارش معکوس هستیم. تنها پرسش این است که آیا ما برای یک توافق مذاکره شده شمارش معکوس میکنیم یا برای جنگی آن قدر مخرب که ژوئن به عنوان یک جنگ مرزی در یادها باقی بماند.
در همین حال، آتشبس موقت کماکان پابرجاست، اما این وقفه رو به پایان است. برنامه ریزان در اتاقهای جنگ تلآویو و تهران با شور و اشتیاق روی دنباله این آتشبس کار میکنند که همه گمان میکنند بسیار بدتر از نسخه اصلی خواهد بود. این که آیا خود این آمادهسازی به یک پیشگویی خود محقق کننده تبدیل میشود یا خیر، شاید ترسناکترین پرسش این روزهای خاورمیانه باشد.
یک تحلیل گستردهتر نشان میدهد که منطقه در حال تجربه یک مرحله گذار در حوزه توازن قدرت است. در حالی که اسرائیل روی اتحاد با واشنگتن و تشدید عادیسازی روابط اعراب برای مهار تهران حساب میکند، ایران بر روی "بازدارندگی هوشمند" مبتنی بر فناوری محلی و شبکههای غیرمستقیم نفوذ حساب میکند.
تحولات نظامی و اقدامات دفاعی و تهاجمی ایران و اسرائیل تایید میکند که منطقه در آستانه مرحلهای تعیینکننده از رویارویی استراتژیک است. همه شاخصهای فوق بستر روشنی برای تحلیل توازن نظامی و ارزیابی ظرفیت بالقوه اقدام ایران و اسرائیل فراهم میکنند.
به نظر میرسد دولت ایالات متحده در حال حاضر قصد انجام هیچ اقدام نظامی علیه ایران را ندارد و تمرکز فعلی بر روی راهحلهای دیپلماتیک و اعمال تحریمهای اقتصادی است. از سوی دیگر، ایران بررسی عملکرد موشکهای خود و تشخیص خطاهای فنی، از جمله برخی تلاشهای اطلاعاتی اسرائیل برای دخالت در فرآیند تولید را آغاز کرده است. این فرآیند به ایران کمک کرده تا دقت را بهبود بخشد و بر نقاط ضعف غلبه کند و توانایی موشکها را برای اصابت به اهداف با دقت بیشتر در آینده افزایش دهد.
با بهبود توان ایران و توانایی جبران خسارات خود، احتمال ایجاد توازن نظامی بین دو طرف افزایش مییابد. گزینه حمله پیشگیرانه کماکان یک گزینه است، به خصوص اگر ایران به توسعه قابلیتهای موشکی و فنی خود ادامه دهد.
اسرائیل سیاست فرسایشی کوتاهمدتی را اتخاذ خواهد کرد که شامل حملات پیشگیرانه متمرکز بر اهداف و ساختارهای فرماندهی و کنترل، با کاهش فشارهای دفاعی برای جلوگیری از غلبه بر سیستمهای دفاعی است. هدف اعلام شده فلج کردن تواناییهای تصمیمگیری و لجستیکی ایران در آمادهسازی برای تحمیل شرایط مذاکرهای است که تهدید موشکهای بالستیک و مافوق صوت را خنثی میکند. با این وجود، موفقیت کماکان منوط به حمایت نظامی و دیپلماتیک مداوم ایالات متحده است.
تهران ممکن است مجبور شود واکنشهای خود را از طریق نیروهای نیابتی منطقهای خود گسترش دهد و در صورت شکست مهار و دیپلماسی، هرگونه درگیری محدود را به یک رویارویی منطقهای چند جبههای تبدیل کند.
کارشناسان با این استدلال موافق هستند که این اقدامات نشاندهنده وضعیت بیسابقهای از تنش است و مانور سیاسی تنها عاملی است که میتواند از یک رویارویی نظامی جامع که میتواند نقشه خاورمیانه را برای دههها تغییر دهد، جلوگیری کند. در نتیجه، تصویر نهایی کماکان منوط به دور دیگری از تعامل است که میتواند حقایق را واضحتر از آن چه در حال حاضر منتشر میشود، آشکار سازد.
انگیزه اسرائیل از حمله احتمالی علیه ایران چه خواهد بود؟
پاسخ در هویت، بازدارندگی و هژمونی نهفته است. اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران برای دههها یکدیگر را به عنوان یک "تهدید وجودی" تعریف کردهاند. رقابت آنان فراتر از بازدارندگی متعارف است و به چیزی تبدیل شده که میتوان آن را "تهدید وجودی" توصیف کرد. آخرین حمله اسرائیل، سکوهای پرتاب موشک، پایگاههای هوایی و زیرساختهای نظامی متعارف را هدف قرار داد، نه تاسیسات هستهای. با این وجود، حتی این توضیح نیز ناقص است.
اسرائیل هم چنین به اهداف غیرتهدیدآمیز از جمله بالگرد هلال احمر و بالگردهای مورد استفاده علیه شورشیان مرزی، اردوگاههای آموزشی پایه و پالایشگاههای نفت حمله کرد. این نشان میدهد که هدف اسرائیل بسیار فراتر از دفاع از خود بوده است. این الگو نشان میدهد که نگرانی واقعی اسرائیل، قابلیتهای موشکی رو به رشد ایران و ظرفیت بالقوه آن برای اعمال قدرت (هژمونی) در سراسر منطقه است.
در داخل اسرائیل، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر آن رژیم با بحرانهای عمیق سیاسی و قضایی مواجه است. برای او ادامه درگیری با ایران هم یک عامل پرت کننده حواسها از دیگر موضوعات، هم عاملی وحدتبخش در داخل اسرائیل و هم سپری در برابر پاسخگویی داخلی است.
هیچ کشوری رهبران سیاسی خود را در زمان جنگ تغییر نمیدهد، نتانیاهو این را بهتر از هر کسی میداند. با این وجود، انگیزه گستردهتر، ژئوپولیتیکی است. حملات اسرائیل به ایران صرفا اقدامات پیشگیرانه نیستند بلکه گامهایی به سوی سلطه منطقهای و تثبیت نقش اسرائیل به عنوان لنگرگاه امنیتی خاورمیانه هستند.
اسرائیل با شکست دادن یا تضعیف قابلیتهای ایران، به دنبال نشان دادن این است که میتواند به تنهایی امنیت منطقهای را مدیریت کند، بازدارندگی را تقویت کند و به واشنگتن و پایتختهای عربی نشان دهد که هم چنان قدرتی ضروری است.
این موضوع به همان اندازه که به واقعیتهای میدان نبرد مربوط میشود، به جهان نیز مربوط است. پیام اسرائیل واضح است: نمیتوان آن رژیم را نابود کرد و به تنهایی ظرفیت تغییر شکل معماری امنیتی خاورمیانه را دارد. در حالی که تعیین این که چه کسی در جنگ ۱۲ روزه پیروز شده دشوار است، به نظر میرسد اسرائیل در حوزه اطلاعات و ادراک عملکرد قابل توجهی داشته است.
اقدامات تهران به ویژه فعال کردن مکانیسم ماشه و تکیه آن بر بازدارندگی نظامی صرف وضعیت خوبی را برای آن کشور ایجاد نمی کند. این خطر وجود دارد که ایران با تعریف بازدارندگی صرفا در چارچوب نظامی، اهمیت تابآوری اقتصادی و اجتماعی را نادیده گیرد. در صورت عدم موفقیت نظام سیاسی در جذب مردم خود به عنوان یک دارایی استراتژیک، شکنندگی داخلی خطرناکی را ایجاد خواهد کرد. مقیاس مهاجرت این نکته را برجسته میکند: بین ۷ تا ۱۰ میلیون نفر ایرانی اکنون در خارج از کشور زندگی میکنند، رقمی تقریبا برابر با کل جمعیت اسرائیل. این فرسایش داخلی، انزوای استراتژیک ایران را تشدید خواهد کرد، به ویژه با توجه به این که چین و روسیه از حمایت معنادار از ایران خودداری میکنند.
اسرائیل با سوءاستفاده از این بحران، توانسته اقدامات نظامی تشدیدکننده را توجیه کند، وحدت داخلی را تحکیم بخشد و اتحادهای منطقهای را تحت لوای مبارزه با تروریسم تغییر شکل دهد. جنگ حاصل، اساسا تعادل منطقهای را تغییر داده و به نفع تهران نبوده است.
اکنون، ایران که احساس میکند توسط شرکای شرقی خود رها شده و توسط همسایگان متخاصم محاصره شده، ممکن است در مورد خویشتنداری هستهای خود به عنوان تنها راه معتبر برای بازدارندگی تجدید نظر کند. اسرائیل که به شدت از این احتمال آگاه است، برای حمله دیگری آماده میشود حملهای که به گفته مقام های اسرائیلی، بسیار ویرانگرتر و قاطعتر از قبل خواهد بود.
در نتیجه، خاورمیانه وارد مرحله جدیدی از بیثباتی میشود، جایی که بازدارندگی، ادراک و نمایش قدرت به سرعت در حال همگرایی هستند. محاسبات اسرائیل دیگر در مورد بقا نیست، بلکه در مورد شکلدهی به نظم منطقهای پس از جنگ است. این که آیا حمله بعدی تل آویو به این هدف دست مییابد یا بیثباتی گستردهتری را ایجاد میکند، هنوز مشخص نیست.
قدر مسلم آن که جنگ سایه بین اسرائیل و ایران وارد فصل جدید و غیرقابل پیشبینی شده و منطقه بار دیگر در آستانه تحول قرار دارد. اگر اسرائیل دوباره حمله کند، فقط دفاع ایران را آزمایش نخواهد کرد، بلکه قابلیت بازدارندگی را در منطقهای که تسلط ایالات متحده در حال محو شدن است، آزمایش خواهد کرد.