یک ماه گذشت؛ یک ماه از زمان برقراری آتشبس میان ایران و اسرائیل. یک ماهی که دیگر آسمان ایران خالی از نورهای قرمز ناشی از مقابله پدافند هوایی با ریزپرندههاست و زندگی عادی، در میان بیم و هراس از شروع احتمالی جنگی دیگر، به جریان افتاده است.
جنگی که ایران را متحد و یکپارچه به دفاع از کشور کرد و همه یکصدا به حمایت از وطن پرداختند. جنگی که گرچه با منسجمکردن مردم، پیروزی حاصل کرد، اما قطعی اینترنت و نبود دسترسی کافی به اطلاعات، به یکطرفهشدن رقابت در فضای رسانهای منجر شد. در واقع، سکوت تحمیلی شبکههای اجتماعی، روایتها از جنگ را بیصدا کرد و فرصت را به رسانههایی داد که همیشه منتظرند روایت ما را به جای ما تعریف کنند؛ حتی اگر حقیقت را نگویند.
جنگهای نظامی همیشه با شلیک گلوله آغاز میشود؛ در این روزگار مدرن، گاهی شلیک یک پهپاد یا موشک و حتی ترور یک مقام نظامی بلندپایه میتواند آغازگر یک جنگ نظامی باشد. اما پس از شنیدن صدای انفجار، روایتها شکل میگیرند. ترس و روایتهای مختلف مردم در شبکههای اجتماعی یکی پس از دیگری منتشر میشود و سوگواری و همدلی جمعی را به همراه دارد.
اتفاقی که پس از بمباران سحرگاه ۲۳ خردادماه رخ داد، انتشار تصاویر تلخ شهدا و آثار جنایت اسرائیل توسط رسانهها همراه شد تا دنیا نیز شاهد آنچه در آن روز تلخ رخ داد، باشد. فیلمهای نبرد پدافند هوایی با ریزپرندههای اسرائیلی در اینستاگرام و توییتر، به همراه ترانههایی، چون «فرض کن این موشکا ستارهشان»، «ای در رگانم خون وطن،ای پرچمت ما را کفن» و «از خون جوانان وطن لاله دمیده» منتشر شد. انگار اسکرولکردن صفحات اینستاگرام و خواندن روایتهای مردم در توییتر و صفحات خبری، علاوهبر آنکه راهی برای کنترل هراس از جنگ بود، همواره بستری بوده برای رساندن اخبار درست به گوش جهانیان.
در این میان، قطعی ناگهانی اینترنت و فیلترینگ شدید، نهتنها باعث شد که دیگر مردم نتوانند روایتهای خود از این جنگ تحمیلی را منتشر کنند، بلکه صحنه روایت از این جنگ را نیز از مردم و رسانهها گرفت و صحنه رسانهای را مانند خیابانی یکطرفه، در اختیار دشمن قرار داد. در این خصوص، توجه برخی به رسانه ملی و سایتهای خبری، بهویژه پس از حمله موشکی به ساختمان شیشهای صداوسیما، بیش از پیش شد و کارشناسان و سیاسیون، فارغ از جناحهای مختلف، راهی ساختمان خیابان جامجم شدند تا تحلیل خود را از جنگ ارائه کنند.
اما فارغ از قطعی اینترنت و عدم دستیابی به اطلاعات، چه از سوی مردم و چه از سوی خبرنگاران، روایتهای متعددی که سیاسیون بعد از برقراری آتشبس در رسانههای مختلف مطرح کردند، از دیگر نکاتی بود که باعث مغلوبشدن ایران در جنگ رسانهای شد. به بیان دیگر، تحلیلها و خبرهای متفاوت که گاه بدون سند و بر پایه شنیدهها و شایعات از جنگ تحمیلی مطرح شد، جای تحلیلهای درست را گرفت و باعث شد پرسشهای زیادی در اذهان عمومی شکل بگیرد و نگرانیهایی درباره مرجعیت رسانهای ایجاد شود. در این گزارش، به چند سکانس از روایتهای متفاوت میپردازیم.
یکی از مهمترین روایتها و خبرهای متناقض از همان سحرگاه ۲۳ خردادماه، مربوط به علی شمخانی، مشاور رهبر انقلاب بود. او که در ساعت ۴ بامداد هنگامی که برای اقامهٔ نماز صبح از خواب برخاسته بود، مورد هدف ترور اسرائیل قرار گرفت و خبر شهادت او در رسانهها منتشر شد. این خبر بلافاصله بعد از انتشار توسط نورنیوز تکذیب شد و حال او را وخیم گزارش کردند.
علیرغم تکذیب شهادت او، انتشار تصویری از شمخانی در کنار دیگر فرماندهان شهید به شایعات دامن زد و برخی رسانهها با استناد به یک بنر تسلیت، از شهادت علی شمخانی، مشاور رهبر انقلاب و دبیر پیشین شورای عالی امنیت ملی خبر دادند. در این هنگام، مسئول تیم پزشکی شمخانی در گفتوگو با خبرگزاری خبرآنلاین، ضمن تکذیب شهادت او، تأکید کرد که وضعیت عمومی شمخانی رضایتبخش نیست و تیم پزشکی در حال انجام اقدامات لازم برای معالجه مشاور رهبر انقلاب است.
در بحبوحهٔ شایعات درباره شهادت این مشاور رهبر انقلاب، انتشار پیامی از او باعث شد تا شایعات شکل جدیدی به خود بگیرد و برخی رسانهها از قطع شدن پاهای شمخانی خبر دادند. شمخانی در پیامی خطاب به رهبری نوشته بود: «من زندهام! و این تنِ زخمخورده، به لطف حضرت حق، همچنان سپر بلای این ملت خواهد بود. دل من، همان دلِ «لبیکگو»ی دیروز است، و امروز هم میتپد برای دین، برای میهن، برای مردم.»
نهایتاً شمخانی با حضور در مراسم تشییع پیکر شهدای اقتدار ملی در هفتم تیرماه، درحالی که عصا به دست داشت، به شایعات درباره شهادت و قطع پاهایش پایان داد.
اگرچه وحید جلیلی، برادر سعید جلیلی و قائممقام صدا و سیما، برای اولین بار در همان روز برقراری آتشبس میان ایران و اسرائیل یعنی سوم تیرماه، از حمله به جلسه سران قوا پرده برداشت، اما تا به امروز روایتهای متعددی درباره آنچه از سوی مقامات و کارشناسان مطرح شده، وجود دارد.
جلیلی گفته بود: «اینها دوشنبه پیش، یک ساعت قبل از زدن صداوسیما، جلسه سران قوا را زدند که الحمدلله به شکل معجزهآسایی نجات پیدا کردند. ولی تا چند ساعت ترامپ وحشی فکر میکرد رئیسجمهور و رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه از بین رفتهاند.»
پس از آن، علی لاریجانی، مشاور رهبرانقلاب، در مصاحبهای تلویزیونی به روایت ناگفتههای ۱۲ روز نبرد ایران با رژیم صهیونیستی پرداخت و با اشاره به توطئه اسرائیل برای هدف قرار دادن سران قوا در جلسهای خاص گفت: «اسرائیل قصد داشت پس از حمله به سران قوا، سراغ رهبری برود.»
پس از آن، فارس جزئیات بیشتری درباره حمله اسرائیل به جلسه سران قوا منتشر کرد و مشخص شد منظور لاریجانی از آن جلسه خاص، جلسه شورای عالی امنیت ملی در طبقات زیرین یکی از ساختمانهای غرب تهران و منطقه چیتگر بوده است. این خبرگزاری نوشت: «مدل این حمله مشابه عملیات ترور شهید سیدحسن نصرالله طراحی شده بود. مهاجمان با شلیک ۶ بمب یا موشک، ورودیها و خروجیهای ساختمان را هدف قرار دادند تا مسیرهای فرار را مسدود و جریان هوا را قطع کنند. پس از انفجارها، برق طبقه قطع میشود، اما مسئولان با استفاده از یک دریچه اضطراری که از قبل پیشبینی شده بود، خود را به بیرون از ساختمان رساندند. برخی از مسئولان از جمله رئیسجمهور در حین خروج دچار جراحات مختصری در ناحیه پا شدند.»
سید مهدی طباطبایی، معاون ارتباطات و اطلاعرسانی دفتر رئیس جمهور، هم در گفتوگویی با شبکه المیادین، درباره حمله به جلسه شورای عالی امنیت ملی بیان کرد: «رژیم اشغالگر اسرائیل سعی در ترور تعدادی از مقامات سیاسی ایران، از جمله رئیسجمهور مسعود پزشکیان، داشته است. این حمله در حالی رخ داده است که پزشکیان در طول جنگ با فرماندهان نظامی دیدار میکرد.»
محمد گلزاری، دبیر شورای اطلاعرسانی دولت، هم در گفتوگویی تلویزیونی با اشاره به تاریخ حمله اسرائیل به جلسه شورای عالی امنیت ملی را ۲۵ خردادماه ذکر کرد و گفت: «رئیسجمهور به طور مختصر مجروح شدند. شما ببینید این ۱۲ روز بود. سه جلسه هیئت دولت تشکیل شد. روز رای اعتماد وزیر اقتصاد، فردای این حادثه است. خیلی عجیب است. اتفاقی در این سطح میافتد و در کل نظام جلسهای با این عظمت تشکیل میشود.»
در این میان، حجتالاسلام و المسلمین محسنی اژهای، رئیس قوه قضائیه، در گفتوگو با خبرنگار صدا و سیما، با اشاره به جلسه شعام در تاریخ ۲۶ خرداد، گفت: «وقتی که بمباران صورت گرفت، برق محل جلسه قطع شد و تاریکی حکمفرما گشت؛ صداهای فرود بمبهای متوالی نیز غالب بود؛ با این وجود ذرهای ترس، هراس و نگرانی بر اعضای حاضر در جلسه عارض نشد و همه در آرامش و طمأنینه بودند.»
مسعود پزشکیان هم در مصاحبه با شبکه الجزیره پاسخ به سؤالی در مورد تلاش رژیم صهیونیستی برای ترور او گفت: «میخواستند بعد از زدن سران نظامی و دانشمندان، سیاسیون را بزنند و به زعم خودشان کشور را به هرج و مرج بکشانند که خدا نخواست.»
«نفوذ» واژهای نامآشناست و چند سالی میشود که با ادبیات سیاسی ایران پیوند و گره خورده است. واژهای که همان روزهای ابتدایی جنگ ۱۲ روزه تحمیلی به کرات شنیده شد و اظهارات اخیر پزشکیان و دیگر مقامات ارشد کشور هم مهر تأییدی بر آن است. البته زمانی انگشت اتهام و جاسوسی برخی از مسئولان به سوی خبرنگاران نشانه میرفت و زمانی دیگر هم شبکههای اجتماعی را عامل جاسوسی معرفی کردند. موضوعی که جای خالی روایتهای درست از آن در تلویزیون و رسانهها خالی است و صحبتهای متناقض و گاه طرح ادعای عجیب، صرفاً به التهاب فضای فعلی منجر میشود.
خاصه آنکه مصطفی کواکبیان، نماینده تهران در مجلس دهم، ادعاهای عجیبی را درباره کاترین شکدم مطرح کرد که اگرچه تکذیب شد، اما تحلیل درستی از آن اتفاقات بیان نشد. یا آنکه سردار غلامرضا جلالی، رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور، در حالی از نقش پیامرسان واتساپ در مکانیابی و ترور سخن گفت که طبق گفته خانواده فرماندهان شهید، آنان از تلفن همراه استفاده نمیکردند.
چنانچه مهدیه شادمانی، دختر سردار شهید شادمانی، با انتشار یک استوری در شبکه اجتماعی اینستاگرام نوشت: «محل استقرار پدر هر چند ساعت تغییر میکرد. گوشی و وسایل هوشمند همراه نداشتند! پروتکلهای امنیتی رعایت شده بود، اما در طی روزهای فرماندهی ستاد جنگ، چندین بار مورد ترور هدفمند اسرائیل قرار گرفتند و پس از چندبار ناکامی بالاخره دشمن موفق به شهادت ایشان شد. ردیابیهای دقیق اسرائیل فراتر از واتساپ و یا جاسوسی سنتی و فردی است.ای کاش مسئولین مرتبط اقدام به شناخت دقیق و پیشرفته ردیابی به جای تکیه صرف به نرمافزارهای خارجی کنند.»
هرچه دیگر مسئولان کشور پذیرفتهاند که سطحی از نفوذ در کشور رخ داده و یا به گفته محسن رضایی؛ «سیستم امنیتی با آلودگی امنیتی روبهرو بوده است»، اما عدم پرداخت صریح به آن از دیگر نکاتی است که افکار عمومی برای یافتن پاسخ به آن، به رسانههای خارج از ایران مراجعه میکند و میتواند به از دست دادن مرجعیت رسانهای منجر شود.
در آخر باید گفت که در آن روزهای پرتلاطم، مردم و فضای مجازی روایتگر اصلی جنگ بودند و با تصاویر و داستانهای واقعی، گوشههایی از حقیقت را به جهان نشان دادند. اما محدودیتهای ناگهانی اینترنت، این جریان را مختل کرد و روایت به رسانهها و منابع محدودتری سپرده شد. تناقضها و روایتهای متکثر مسئولان، فضای ابهام و سردرگمی را در اذهان عمومی ایجاد کرد و مرجعیت رسانهای را به چالشی بزرگ کشاند. این تجربه بار دیگر ضرورت شفافیت و گفتوگوی صادقانه میان مسئولان، رسانهها و مردم را نشان داد؛ تا روایت حقیقی از داخل و با شکلی دقیق به گوش مردم برسد.