
به گزارش آرانیوز،جورجیو کافیرو، تحلیلگر مسائل منطقهای در نشنال اینترست نوشت: آتشبس میان اسرائیل و ایران که در ماه ژوئن با میانجیگری رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، برقرار شد، ممکن است دوام نیاورد. فروپاشی این آتشبس میتواند بازتابهایی فراتر از خاورمیانه داشته باشد. برای آسیای مرکزی، از سرگیری جنگ میتواند مسیرهای تجاری حیاتی را مختل کند، پیوندهای اقتصادی را به خطر اندازد و توازن ژئوپلیتیکی شکننده منطقه را بر هم بزند.
کشورهای آسیای مرکزی در هر جنگی که ایران در آن درگیر باشد، منافع و نگرانیهای مستقیم دارند. در ماه ژوئن، این جمهوریهای سابق شوروی در واکنش به جنگ ایران و اسرائیل — که شامل حملات آمریکا به تأسیسات هستهای ایران نیز میشد — خواستار کاهش تنش شدند و تلاش کردند از سرایت بحران به منطقه خود جلوگیری کنند.
برای ترکمنستان، تنها جمهوری آسیای مرکزی که با ایران مرز مشترک دارد، خطر سرایت جنگ به طور ویژه بالا بود. با این حال، برای قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان نیز خطرات چشمگیری وجود داشت، زیرا همگی در برابر پیامدهای گستردهتر جنگ آسیبپذیر بودند. در حالی که خاورمیانه عمیقتر در بحران فرو میرفت، هر پنج کشور آسیای مرکزی با دقت روابط خود را با ایران، اسرائیل، چین، روسیه و غرب مدیریت کردند.
قزاقستان، ترکمنستان و ازبکستان میدانند که تکیه بر بخشهای نفت و گاز در بلندمدت از نظر اقتصادی پایدار نخواهد بود، و به همین دلیل مسیرهای تجاری برای سلامت اقتصادی آیندهشان اهمیت ویژهای دارد. کشورهای آسیای مرکزی در تلاشاند تا نقش پررنگتری در کریدورهای تجاری کلیدی ایفا کنند و به بازیگران محوری در اتصال شرق-غرب و شمال-جنوب تبدیل شوند. با توجه به اینکه تمامی این کشورها محصور در خشکی یا دو برابر محصور در خشکی هستند، اهمیت روابطشان با ایران را نمیتوان نادیده گرفت؛ زیرا ایران به آنها دسترسی به خلیج فارس و در نتیجه به بازارهای جهانی میدهد.

بندرعباس بهویژه در این زمینه یک نقطه کلیدی محسوب میشود. اگرچه تحریمهای غرب و سازمان ملل علیه ایران مانعی برای گسترش ارتباطات اقتصادی عمیقتر با این کشور است، اما کشورهای آسیای مرکزی همچنان ایران را به عنوان پلی حیاتی برای دسترسی به مسیرهای تجاری بینالمللی میبینند — مسیری که برای شکوفایی بلندمدت اقتصاد آنها ضروری است.
نفوذ ایران در آسیای مرکزی بر پایهی قرنها تاریخ، زبان و فرهنگ مشترک استوار است. تهران با تأکید بر این میراث تمدنی، تلاش دارد جایگاه این منطقه را در حوزهی نفوذ خود تثبیت کند. این مسئله بیش از هر جا در تاجیکستان ــ تنها کشور فارسیزبان آسیای مرکزی ــ آشکار است؛ جایی که پیوندهای زبانی و فرهنگی، پایهی نفوذ نرم ایران را تشکیل میدهند.
دکتر شیرین هانتر، پژوهشگر افتخاری مرکز فهم متقابل مسلمانان و مسیحیان در دانشگاه جورجتاون و دیپلمات سابق ایران پیش از سال ۱۹۷۹، میگوید: «تا پیش از روند روسیسازی در قرن نوزدهم و شورویسازی در قرن بیستم، زبان فارسی و سنتهای ادبی آن در سراسر منطقه گسترده بود. این میراث همچنان به عنوان منبعی از جاذبه به سوی ایران عمل میکند، بهویژه در تاجیکستان و ازبکستان، که جمعیت تاجیک زیادی دارند و زبانشان بهشدت از فارسی تأثیر گرفته است».

با این حال، مسائل ایدئولوژیک موجب بروز تنشهایی میان تهران و جمهوریهای آسیای مرکزی شده و ناتوانی جمهوری اسلامی را در بهرهگیری مؤثر از اشتراکات فرهنگی، تاریخی و زبانی آشکار کرده است. این وضعیت در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ به تنشهای جدی میان ایران و دولتهای سکولار آسیای مرکزی انجامید، بهویژه زمانی که این کشورهای تازهاستقلالیافته با تهدید تروریسم جهادی روبهرو بودند. برای نمونه، ازبکستان در اواخر دههی ۱۹۹۰ و اوایل دههی ۲۰۰۰ از بمبگذاریها و حملات گروههای جهادی خشونتطلب آسیب دید. در تاجیکستان نیز حمایت گذشتهی ایران از حزب نهضت اسلامی باعث تیرگی روابط دو کشور شد. تا اواسط دههی ۲۰۱۰، دولت دوشنبه نهادهای فرهنگی ایرانی فعال در خاک تاجیکستان را تعطیل کرد.
اگرچه روابط دوشنبه و تهران تا پایان دهه گذشته رو به گرمی گذاشت، اما آن بحران دیپلماتیک نشان داد که نفوذ ایران که زمانی بر پایهی میراث مشترک زبانی و فرهنگی استوار بود ـاکنون در بخشهایی از آسیای مرکزی از منظر بیاعتمادی ایدئولوژیک و نگرانی ژئوپلیتیکی نگریسته میشود. علاوه بر این، شکاف میان فرهنگهای ترکی و فارسی نیز یکی دیگر از موانع در تعمیق روابط میان ایران و چهار کشور تُرکزبان آسیای مرکزی بوده است.
به گفته دکتر سانات کوشکومبایف، پژوهشگر ارشد مؤسسهی مطالعات استراتژیک قزاقستان: «میراث مشترک اسلامی و قرنها تأثیر فرهنگی ایران بر آسیای مرکزی، زمینهی مساعدی برای روابط میان قزاقستان و ایران فراهم کرده است. این عوامل به درک متقابل انسانی کمک میکنند و روند تعامل دیپلماتیک را آسانتر میسازند. قزاقستان احترام عمیقی برای تاریخ و فرهنگ غنی ایران قائل است. با این حال، دین و فرهنگ در سیاست خارجی کشور سکولار قزاقستان نقش تعیینکنندهای ندارند. روابط آستانه با تهران بر پایهی همبستگی مذهبی بنا نشده است (زیرا اسلام سنی در قزاقستان تفاوت چشمگیری با تشیع در ایران دارد)، بلکه بر اساس محاسبات واقعبینانهی اقتصادی و ژئوپلیتیکی شکل گرفته است. نزدیکی فرهنگی بهعنوان ابزاری مفید برای قدرت نرم و دیپلماسی عمل میکند، اما اولویتها همچنان امنیت و منافع متقابل اقتصادی باقی ماندهاند.»
کشورهای آسیای مرکزی همچنان همان پیامی را به تهران میفرستند که در دههی ۱۹۹۰ بیان میکردند: آنها تمایلی به الگوی سیاسی جمهوری اسلامی ندارند. به عبارت دیگر، از منظر سیاسی، ایران را نه بهعنوان شریک مطلوب، بلکه بهعنوان کشوری مشکلزا میبینند. با این حال، این کشورها همچنان مایلاند با ایران بهعنوان مسیر ترانزیت کالا میان شرق و غرب همکاری کنند. در این زمینه، به گفتهی بروس پنیر (Bruce Pannier)، پژوهشگر مرکز تحقیقاتی توران و عضو هیئتمدیرهی مرکز سیاست خزر، جمهوریهای سابق شوروی امروز از هر زمان دیگری به تهران نزدیکترند.
در نهایت، اگرچه جمهوریهای آسیای مرکزی برای ایران بهعنوان یک مسیر تجاری ارزش قائلاند و خواهان روابط بدون تنش با تهران هستند، اما این کشورها نمیخواهند درگیریهای ایران با ائتلاف آمریکا و اسرائیل به خاک آنها کشیده شود. به گفته پانیر: «کشورهای آسیای مرکزی نمیخواهند هیچ ارتباطی با دیدگاه سیاسی ایران نسبت به جهان داشته باشند یا در هیچیک از منازعات ایران با دیگر کشورها جانب تهران را بگیرند.» او افزود: «آنها نمیخواهند هیچ کشوری را حذف کنند، از جمله ایران را. اما قطعاً حاضر نیستند به ایران نزدیکتر شوند، چون میدانند این کار ممکن است روابطشان با دیگر شرکا ــ از جمله کشورهای غربی که منابع مالی بسیار بیشتری برای ارائه به آسیای مرکزی دارند ــ را محدود کند. این مسئله بخشی از محاسبات آنها در تنظیم روابط با ایران است.»
در عین حال، این کشورها روابط نزدیکی با روسیه دارند و همین روابط، نقشی برای ایران در آسیای مرکزی تعریف میکند. با این حال، با توجه به درگیری مسکو در جنگ اوکراین و فشارهای فزایندهی اتحادیهی اروپا و کشورهای عضو ناتو در آسیای مرکزی، نفوذ روسیه در این منطقهی پساشوروی دیگر به قوت گذشته نیست. افزون بر این، هرچند ایران بازیگر اصلی در ساختار امنیتی آسیای مرکزی محسوب نمیشود، اما به گفته پنیر، یک استثنا وجود دارد: همکاری غیرمستقیم در مبارزه با شاخهی «ولایت خراسان» داعش در افغانستان، گروهی که چشم به نفوذ در آسیای مرکزی دوخته است.
هر پنج کشور آسیای مرکزی روابط دیپلماتیک خود را با اسرائیل حفظ کردهاند. در مورد قزاقستان و ازبکستان، این روابط از طریق سفارتخانههای رسمی و تبادل سفیر برقرار است، در حالی که قرقیزستان، تاجیکستان و ترکمنستان از طریق دفاتر نمایندگی در سفارتخانههای کشورهای همسایه با اسرائیل ارتباط دارند. یکی از نگرانیهای دیرینهی ایران این است که اسرائیل ممکن است در آینده از این روابط برای مقابله با ایران از سمت شرق استفاده کند. تهران بهویژه از فعالیتهای احتمالی جاسوسی اسرائیل در ترکمنستان نگران است؛ کشوری که با ایران مرزی به طول ۷۱۳ مایل (حدود ۱۱۴۷ کیلومتر) دارد.

برخلاف جمهوری آذربایجان، کشورهای آسیای مرکزی اجازه ندادهاند خاکشان در خدمت اهداف اسرائیل علیه ایران قرار گیرد. جمهوریهای آسیای مرکزی میکوشند روابط خود با ایران و اسرائیل را بر پایهی منافع و واقعگرایی سختگیرانه متعادل نگه دارند.
در طول جنگ اسرائیل علیه غزه، کشورهای آسیای مرکزی در سازمان ملل متحد در کنار اکثریت کشورهای مسلمان و کشورهای جنوب جهانی، اقدامات اسرائیل علیه فلسطینیان را محکوم کردند. برای مثال، ازبکستان به قطعنامهی مجمع عمومی سازمان ملل رأی مثبت داد که خواستار عقبنشینی اسرائیل از سرزمینهای اشغالی از سال ۱۹۶۷ بود؛ دو ماه بعد، قزاقستان و قرقیزستان نیز به ابتکار ترکیه برای اعمال تحریم جهانی تسلیحاتی علیه اسرائیل پیوستند. با این حال، هیچیک از این اقدامات عمدتاً نمادین با گامهای عملیتری از سوی جمهوریهای آسیای مرکزی مانند اخراج سفرا، کاهش سطح روابط دیپلماتیک، قطع روابط یا اعمال تحریمهای اقتصادی. همراه نشد.
آیگرم تورگونبایوا، روزنامهنگار مقیم بیشکک، معتقد است که روابط قرقیزستان با اسرائیل «رسمی اما محدود» است و این کشور آسیای مرکزی «توازنی دیپلماتیک برقرار کرده است؛ با هر دو کشور ایران و اسرائیل تعامل دارد اما از جانبداری پرهیز میکند.» او افزود: «رویکرد بیشکک نسبت به ایران و اسرائیل بر پایهی عملگرایی و تمایل به حفظ روابط سازنده با همهی شرکا هدایت میشود.»
روابط قزاقستان با اسرائیل بر فناوری، کشاورزی و پزشکی متمرکز است. به گفته دکتر کوشکومبایف: «نوآوریهای اسرائیلی به قزاقستان کمک میکند تا اقتصاد خود را مدرن کند.» با این حال، آستانه نمیپذیرد که روابطش با اورشلیم به بهای آسیب به روابطش با ایران تمام شود؛ روابطی که برای اقتصاد قزاقستان در زمینهی حملونقل و لجستیک، بهویژه کریدور بینالمللی حملونقل شمال–جنوب، تجارت غلات و فلزات و همکاری با سایر کشورهای حوزهی خزر حیاتی است. او افزود: «قزاقستان در پی خوشایند هیچکس نیست. رویکرد آستانه، تعامل عملگرایانه بر اساس اصل “همزمان با هر دو” است، نه “یا این یا آن”. جوهر این استراتژی در توسعهی شراکتهای سودمند متقابل در حوزههای گوناگون با هر دو کشور ایران و اسرائیل نهفته است.» به گفتهی او، «آستانه بهروشنی منافع خود را تفکیک میکند: جغرافیا و ترانزیت با ایران، نوسازی و نوآوری با اسرائیل. این رویکرد عملگرایانه به قزاقستان اجازه میدهد روابط مثبتی با هر دو کشور حفظ کند، بدون آنکه ناچار شود میان آنها یکی را برگزیند.»
نگرش عمومی نسبت به ایران و اسرائیل در سراسر آسیای مرکزی یکدست نیست و بر اساس زمینههای فرهنگی و تجربههای تاریخی هر کشور تفاوت دارد. برای نمونه، تاجیکستان پیوند عمیقتری با ایران احساس میکند که در ریشههای زبان فارسی، میراث ادبی و سنتهای فرهنگی مشترک دارد. این نزدیکی تاریخی و زبانی سبب شده بخشهایی از جامعهی تاجیک، علیرغم تنشهای دورهای سیاسی میان دو کشور، در منازعات ایران و اسرائیل نسبت به تهران احساس همدلی بیشتری نشان دهند.
در مقابل، در دیگر جمهوریهای آسیای مرکزی که چنین پیوندهایی وجود ندارد، ایران جایگاه حاشیهایتری در ذهن مردم دارد و افکار عمومی بیشتر تحت تأثیر دغدغههای عملی و اولویتهای داخلی است تا همسوییهای ایدئولوژیک یا مذهبی.

در قرقیزستان، مانند تقریباً تمام کشورهای مسلمان و جنوب جهانی، حمایت گستردهای از آرمان فلسطین در میان مردم دیده میشود. اما در میان شهروندان قرقیز، فاصلهی محسوسی از پیچیدگیهای درگیری ایران و اسرائیل وجود دارد. برای اکثر مردم، خصومت میان این دو کشور از زندگی روزمرهشان بسیار دور است.
در قزاقستان، افکار عمومی عموماً از سیاست خارجی متوازن، فعال و غیرمداخلهگر آستانه حمایت میکند. بیشتر شهروندان قزاقستان ثبات منطقهای را برای توسعهی پایدار کشور و انسجام داخلی ضروری میدانند. عملگرایی محتاطانهی آستانه بر راهحلهای سیاسی و دیپلماتیک برای درگیری ایران و اسرائیل تأکید دارد. به جای جانبداری از یکی از طرفین، آستانه میکوشد خود را بهعنوان بازیگری بیطرف و صلحمحور معرفی کند — رویکردی که در میان مردم نیز بازتاب مثبتی دارد.
در مجموع، این نگرشهای عمومی نشان میدهند که دیدگاههای آسیای مرکزی نسبت به تنشهای ایران و اسرائیل ترکیبی از عوامل تاریخی، فرهنگی و مذهبی است، اما در نهایت این ملاحظات عملی — از ثبات داخلی گرفته تا اهداف توسعهی ملی — هستند که فضای سیاسی را برای نحوهی مواجههی دولتها و جوامع آسیای مرکزی با چنین بحرانهای ژئوپلیتیکی تعیین میکنند.
تمامی این پویاییها به یک خطر فوری برای منطقه منتهی میشوند.
یار عمیق باشد. رویارویی دوبارهی تهران و تلآویو خطر شعلهور شدن گستردهی منطقهای را در پی دارد و موجب نگرانی جدی سیاستگذاران در تمامی کشورهای آسیای مرکزی شده است. مقامهای این پنج جمهوری سابق شوروی بهخوبی میدانند که فروپاشی آرامش شکننده، هزینههای سنگین ژئوپلیتیکی و اقتصادی در پی خواهد داشت، از جمله اختلال در مسیرهای تجاری، فشار بر همپیمانیهای دیپلماتیک، و افزایش ناامنی در مسیرهای لجستیکی حیاتی که ستون فقرات اقتصاد ملی آنها را تشکیل میدهند.
اما این خطر فقط اقتصادی نیست. ترور خاخام زوی کوگان در نوامبر ۲۰۲۴ که ظاهراً توسط اتباع ازبکستان در امارات متحده عربی انجام شد توان بهکارگیری نیروهای آسیای مرکزی را پررنگ کرد. در صورت آغاز دوبارهی درگیری میان ایران و اسرائیل، این نگرانیها بار دیگر زنده خواهد شد: آسیای مرکزی میتواند به صحنهی عملیات گروههای مسلح تبدیل شود و در نتیجه در گرداب درگیریهای خاورمیانه فرو رود.
اگر ایران و اسرائیل دوباره وارد جنگ شوند، پنج جمهوری آسیای مرکزی نهتنها با پیامدهای اقتصادی، بلکه با خطر افزایش درگیریهای منطقهای روبهرو خواهند شد. این کشورها در سالهای اخیر برای حفظ بیطرفی، گسترش شرکای خارجی و تقویت پیوندهای منطقهای تلاش فراوانی کردهاند. حفظ این دستاوردها نیازمند توازنسنجی دقیق است، توازنی که از منافع ملی دفاع کند و در عین حال منطقه را از شوکهای خارجی مصون نگه دارد. در این چشمانداز ژئوپلیتیکی بیثبات، ثبات آیندهی آنها به تواناییشان در حفظ فاصلهی برابر از رقابتهای قدرتهای بزرگ و درگیریهای منطقهای بستگی دارد.